روزهای تنهایی

 

خداوندا، خداوندا !!!

 

قرارم باش و یارم باش ...

 



جهان تاریکی محض است !!!

 

 

می‌ترسم ،

 

 

کنارم باش ...

نوشته شده در پنج شنبه 14 ارديبهشت 1398برچسب:,ساعت 1:44 توسط nafas| |

 

گاه دلتنـــــــگ می شوم دلتنـگتر از تمام دلتنگـــــــــی ها

حسرت ها را می شمارم

و باختن ها

وصدای شکستن را

... نمیدانم من کدامین امید را ناامید کردم

وکدام خواهش را نشنیدم

وبه کدام دلتنگی خندیدم

که چنین دلتنگــــــــــــــــم

نوشته شده در چهار شنبه 3 آبان 1391برچسب:,ساعت 1:51 توسط nafas| |

 

گاهی دلم می خواهد خودم را بغل کنم!

ببرم بخوابانمش!

لحاف را بکشم رویش!

دست ببرم لای موهایش و نوازشش کنم!

حتی برایش لالایی بخوانم،

وسط گریه هایش بگویم:

غصه نخور خودم جان!

درست می شود!درست می شود!

اگر هم نشد به جهنم...

تمام می شود...

بالاخره تمام می شود...!!!

نوشته شده در چهار شنبه 3 آبان 1391برچسب:,ساعت 1:35 توسط nafas| |

ميخواهم بگويم ......

فقر همه جا سر ميكشد .........
فقر ، گرسنگي نيست ، عرياني هم نيست ......

فقر ، چيزي را " نداشتن " است ، ولي ، آن چيز پول نيست، طلا و غذا نيست .......

فقر ، همان گرد و خاكي است كه بر كتابهاي فروش نرفتهء يك كتابفروشي مي نشيند ......

فقر ، تيغه هاي برنده ماشين بازيافت است ،‌ كه روزنامه هاي برگشتي را خرد ميكند ......

فقر، كتيبهء سه هزار ساله اي است كه روي آن يادگاري نوشته اند .....

فقر ، پوست موزي است كه از پنجره يك اتومبيل به خيابان انداخته ميشود .....

فقر ، همه جا سر ميكشد ........

فقر ، شب را " بي غذا " سر كردن نيست......

فقر، روز را " بی اندیشه" سر كردن است .
نوشته شده در سه شنبه 2 خرداد 1391برچسب:,ساعت 1:14 توسط nafas| |

 

 

بچه ای یک برگ کاغذ به مادرش داد.
مادر که در حال آشپزی بود ، دستهایش را با حوله تمیز کرد و نوشته را با صدای بلند خواند.
او نوشته بود :...

ادامه مطلب
نوشته شده در پنج شنبه 14 ارديبهشت 1391برچسب:,ساعت 1:57 توسط nafas| |

 

دلم تنگ است این شبها، یقین دارم که می دانی



صدای غربت من را از احساسم تو می خوانی



شدم از درد تنهایی گلی پژمرده و غمگین



بیا ای ابر پاییزی که دردم را تو می دانی

 

نوشته شده در پنج شنبه 14 ارديبهشت 1391برچسب:,ساعت 1:38 توسط nafas| |


Power By: LoxBlog.Com